داستان قوم ثمود (بخش دوم) | داستان های قرآنی

حضرت صالح (ع) | داستان قوم ثمود

قوم حضرت صالح (ع) که به قوم ثمود معروف می‌باشند، از اقوام عربی بودند که خداوند برای هدایت آنان به سوی حق و یکتاپرستی فردی درستکار، صبور و نیکو سرشت را از میان خودشان مبعوث گردانید. آن ها در امور دنیوی اهتمام بسیاری داشتند و در صنعت ساخت و ساز خانه و همچنین کشاورزی جزو برترین های زمان خود بودند اما بر خلاف تلاششان در امور مادی، در امور معنوی رو به زوال بودند و به فساد، گمراهی، بی بند و باری و بسیاری دیگر از رذیلت ها دچار شدند.

در مطلب قبلی «داستان قرآنی – قوم ثمود (بخش اول)» تا آن جا گفته شد که حضرت صالح (ع) سال ها به دعوت این قوم مشغول بود ولی در آنان کار ساز نبود.

پیشنهاد حضرت صالح به قوم ثمود

حضرت صالح (ع) همچنان آن ها را به حق دعوت می نمود و از آن ها می خواست که از خدای یگانه طلب استغفار کنند و به سمت و سوی او برگردند که خداوند به آن ها نزدیک است و پاسخ دهنده (… قَرِيبٌ مُجِيبٌ [1]). اما آن ها در جواب سخنان حضرت صالح (ع) به او می گفتند که ما پیش از این به تو امیدوار بودیم (قبل از دعوت به توحید)، آیا قصد داری ما را از پرستش و عبادت بت هایی که پدران ما آن ها را می پرستیدند باز داری؟ ما به تمام چیز هایی که ما را به آن دعوت می کنی شک داریم و بدگمان هستیم [2].

حضرت صالح (ع) | داستان قوم ثمود
حضرت صالح (ع) | داستان قوم ثمود

حضرت صالح که مشاهده کرد به هیچ وجه آنان دعوت به سوی حق را نمی پذیرند به مردم قوم گفت که پیشنهادی دارم، اگر که تمایل دارید می توانید خواسته ای از من بخواهید تا من از خدایم بخواهم آن را برایتان اجابت کند و من نیز از بت های شما درخواستی کنم، اگر که خدایان شما درخواست من را اجابت نمودند من از میان شما خواهم رفت زیرا هم من به خاطر دعوتم شما را خسته کردم هم شما به دلیل قبول نکردن دعوت، مرا آزرده کردید [3].

قوم ثمود پیشنهاد او را پذیرفتند و قرار شد در روزی معین گرد هم آمده و هم صالح نبی خواسته خود را از خدایان آن ها بخواهد هم آن ها از او درخواست کنند تا اگر که راست می‌گوید، خدایش اجابت کند.

معجزه صالح نبی خدا

روز موعود فرا رسید، نخست حضرت صالح درخواست خود را بیان کرد اما هیچ یک از خدایان آن ها پاسخی به خواسته او ندادند.

حضرت صالح رو به قوم خود کرد و گفت: حال شما چه درخواستی از خدای من دارید تا خدای قادر و متعال در همین لحظه اجابت کند.

هفتاد نفر از بزرگان قوم ثمود گفتند که ای صالح ما درخواست خود را بیان می کنیم اگر که خدای تو اجابت نمود تو را به پیامبری می پذیریم و به همراه تمام مردم شهر از تو اطاعت خواهیم کرد.

صالح (ع) به آن ها گفت شما چه تقاضا و در خواستی دارید؟ در جواب او گفتند که تو با ما به بالای این کوه بیا تا تقاضای خود را بگویم.

حضرت صالح به همراه آن هفتاد نفر به بالای کوه مشخص شده رفتند، در آن جا آن هفتاد نفری که آمده بودند گفتند که از خدای خود بخواه که از دل این سنگ برایمان در همین لحظه شتری به رنگ سرخ (پر رنگ) که پُر پشم نیز هست و بچه شتری ده ماهه در شکم داشته باشد، بیرون بیاورد (صفات و ویژگی های دیگری چون عرض قامت شتر را نیز گفته بودند).

صالح پیامبر رو به آنان کرد و گفت خواسته و تقاضای شما برای من بسیار سخت است اما برای خدای یگانه بسیار آسان و سهل می باشد.

در آن هنگام صالح رو به درگاه خدا نمود و تقاضای قوم را بیان نمود. به ناگاه همه دیدند که دل کوه، همان جایی که مشخص کرده بودند، شکافته شد و ناقه ای [4] (در قرآن کریم هفت مرتبه به ناقه صالح (ع) اشاره شده است و در روایات منقول از معصومین (ع) بیشتر جزئیات این معجزه بیان شده اند) با همان ویژگی ها بیرون آمد. قوم ثمود زمانی که این معجزه بزرگ الهی را مشاهده کردند به صالح (ع) عرض کردند که پروردگار تو به سرعت خواسته ات را اجابت نمود، حال از او بخواه تا بچه ای که در رحم او هست را نیز برای ما بیرون آورد.

قرآن کریم
قرآن کریم

صالح خواسته ای دوم آن ها را نیز به درگاه خدا عرضه کرد و خداوند حلیم و بزرگوار نیز اجابت کرد و شتر در همان هنگام بچه اش را به دنیا آورد.

پس از آن حضرت صالح به قوم خود فرمود: آیا خواسته و تقاضای دیگری دارید؟ در جواب او گفتند که نه، خواسته دیگری نداریم با ما بیا تا به نزد قوم خود برویم و به حقانیت تو و آنچه که دیده بودیم شهادت دهیم تا مردم قوم نیز به تو ایمان بیاورند.

همگی با هم به سمت قوم ثمود حرکت کردند، اما به قوم نرسیده بودند که 64 نفر از آن ها به صالح (ع) گفتند که هر آنچه دیدیم دروغ بوده و سحر و جادو، و مرتد شدند. از آن ها تنها شش نفر باقی ماندند (در دل یکی از آنان شک بود که همین شک سبب مرتد شدن او و پیوستن آن به گمراهان گردید) که به معجزه صالح (ع) شهادت دادند و گفتند که هر چه دیدیم حق بوده است. اما قوم گمراه ثمود باز ایمان نیاوردند و معجزه او را جادو دانستند [5].

ادامه دارد …

منابع:

[1] سوره هود، آیه 61

[2] سوره هود، آیه 62

[3] کافی، 1407 ق، ج 7، ص 185

[4] به شتر ماده گویند.

[5] روضة الكافي، ص 185 و 186

سایت موسسه معراج النبی

 

  • تلاوت ترتیل آیه 61 سوره هود – استاد احمد دباغ

۞ وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا ۚ قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ ۖ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ ۚ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ

و بسوی قوم «ثمود»، برادرشان «صالح» را (فرستادیم)؛ گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! اوست که شما را از زمین آفرید، و آبادی آن را به شما واگذاشت! از او آمرزش بطلبید، سپس به سوی او بازگردید، که پروردگارم (به بندگان خود) نزدیک، و اجابت‌کننده (خواسته‌های آنها) است!»

دانلود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *