داستان رفتن حضرت موسی (ع) به کوه طور

داستان رفتن حضرت موسی علیه السلام به کوه طور

وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ [1]. و ما با موسی سی شب وعده گذاشتیم سپس آن را با ده شب دیگر تکمیل نمودیم، به این ترتیب، میعاد پروردگارش (با او)، چهل شب تمام شد. و موسی به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قومم باش و (آن ها) را اصلاح کن! و از روش مفسدان، پیروی منما! [2]  آیه 142 سوره مبارکه اعراف به بخشی از زندگانی حضرت موسی (ع) (رفتن به کوه طور ) پرداخته است که در این مطلب به صورت تفصیلی به آن خواهیم پرداخت.

حضرت موسی (ع) و زندگی پر فراز و نشیب او

موسی (ع) از انبیاء اولوالعزم الهی است که در قرآن کریم بسیار از او سخن گفته شده است. نام حضرت موسی صد و سی و شش بار در قرآن آمده است و به بخش های مختلفی از زندگی ایشان نظیر تولد، پیامبری، دعوت فرعون به یکتا پرستی و … پرداخته شده است.

کوه طور
کوه طور

او یکی از پیامبران بزرگ قوم بنی اسرائیل می باشد و نسب ایشان به حضرت ابراهیم خلیل الله بر می گردد.

کل زندگی دویست و چهل ساله حضرت موسی را می توان به پنج بخش یا دوره ولادت و بزرگ شدن ایشان در کاخ فرعون، هجرت از کشور مصر و ملاقات با شعیب نبی و ازدواج در مدین، رسیدن به مقام پیامبری و شروع مبارزه با فرعون، نابودی فرعون و رفتن به بیت المقدس در فلسطین و در نهایت دوره و بخشی از زندگی ایشان که درگیر با قوم بنی اسرائیل بوده است تقسیم نمود که اتفاقات و وقایع خاصی در هریک از این دوران برای ایشان رخ داده است.

در دوره پنجم زندگی حضرت موسی علیه السلام که پس از نابودی فرعون و نجات قوم بنی اسرائیل و عبور آن ها از دریا بوده است اتفاقات بی شماری رخ دادند که یکی از آن ها رفتن به کوه طور و دریافت تورات توسط حضرت موسی (ع) است.

که قرار است در این مطلب به قصه ی رفتن حضرت موسی (ع) به کوه طور پرداخته شود.

داستان رفتن به کوه طور

درخواست کتاب آسمانی موسی (ع)

موسی (ع) در تمام سال هایی که در حال هدایت قوم بنی اسرائیل و مبارزه با فرعونیان و رواج توحید و یکتا پرستی بود، به تبلیغ دین ابراهیم خلیل الله (ع) می پرداخت و پیرو آیین ایشان بود و خود کتاب آسمانی نداشت. بعد از اینکه فرعونیان به هلاکت رسیدند قوم بنی اسرائیل به دنبال برنامه جدیدی بودند تا بر اساس آن عمل کنند، به همین دلیل حضرت موسی (ع) از خدای خود خواست که به او کتابی بدهد. خداوند قادر متعال پس از این درخواست به موسی (ع) فرمان داد تا به کوه طور رفته و در آن جا سی روز را روزه بگیرد و به عبادت بپردازد.

داستان رفتن حضرت موسی علیه السلام به کوه طور
داستان رفتن حضرت موسی علیه السلام به کوه طور

حضرت موسی (ع) پیش از آن که به کوه طور برای عبادت برود به قوم خود گفت که هارون برادرم را در میان شما می گذارم و به مدت سی روز از میان شما می روم. من می خواهم به کوه طور بروم تا احکام شریعت را برایتان بیاورم.

در این میان جمعی از قوم بنی اسرائیل می گفتند که اگر که خدا را نبینیم هیچ گاه ایمان نخواهیم آورد و به موسی (ع) اصرار می کردند و می خواستند خدا را رویت کنند. و حضرت موسی (ع) هر چه با آن ها صحبت می کرد و آن ها را نصیحت می کرد در آن ها تاثیری نداشت. در نهایت موسی (ع) از بین آنان هفتاد نفر را انتخاب کرد تا با خود به کوه طور ببرد.

رفتن موسی (ع) و هفتاد نفر از افراد قوم به کوه طور

موسی علیه السلام و آن هفتاد نفر به کوه طور رفته و سی روز در آن جا به عبادت و روزه پرداختند، پس از آن خداوند امر کرد که برای کامل کردن عبادت ده روز دیگر نیز روزه گرفته و عبادت کنند.

پس از آنکه چهل روز کامل شد و موسی (ع) به مقام و منزلتی رسید که به واسطه آن مقام، بر آدم ها تفضل پیدا کرد، درخواست بنی اسرائیل را اینگونه بیان نمود: «رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیکَ» به این معنا که پروردگارا خودت را به من نشان بده تا تو را رویت کنم.

خداوند متعال در پاسخ به حضرت موسی (ع) فرمود: هرگز مرا نخواهی دید، ولی به کوه نگاه کن اگر که در جای خود ثابت ماند، مرا خواهی دید.

خدا بر کوه تجلی کرد و کوه کاملا متلاشی و هم سطح زمین شد. وحشت و رعب و ترس در جان افرادی که در آن جا بودند رخنه کرد و همه کسانی که با موسی (ع) آمده بودند هلاک شدند و حضرت موسی (ع) بی هوش شد.

زمانی که موسی (ع) به هوش آمد به خداوند فرمود: پاک و منزه هستی، من توبه می کنم و به سوی تو باز می گردم و من از اولین مومنان هستم [3].

زنده شدن دوباره نمایندگان قوم

حضرت موسی (ع) زمانی که به هوش آمد، مشاهده کرد که هفتاد نفری که همراهش آمده بودند به هلاکت رسیدند به همین سبب به خداوند عرض کرد: پروردگارا اگر می خواستی، می توانستی آن ها و مرا پیش از این نیز هلاک کنی! آیا ما را به آنچه سفیهانمان انجام داده اند، (مجازات و) هلاک می کنی؟! این، جز آزمایش تو، چیز دیگر نیست، که هر کس را بخواهی (و مستحق بدانی)، به وسیله آن گمراه می سازی، و هر کس را بخواهی و (شایسته ببینی)، هدایت می کنی! تو ولی مایی، و ما را بیامرز، بر ما رحم کن، و تو بهترین آمرزندگانی! [4]

پس از آن تمام هفتاد نفر به اذن و اراده پروردگار زنده گشته و همراه با موسی علیه السلام که در این چهل روز توانسته بود الواح تورات را از خداوند دریافت کند به سوی قوم بنی اسرائیل برگشتند.

منابع:

[1] سوره مبارکه اعراف، آیه 142

[2] ترجمه آیه 142 سوره اعراف، مکارم شیرازی

[3] سوره اعراف، آیه 143

[4] سوره اعراف، آیه 155 (ترجمه: مکارم شیرازی)

 

منبع: سایت موسسه معراج النبی

 

  • تلاوت ترتیل آیه 142 سوره اعراف – استاد شحات محمد انور

۞ وَوَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ۚ وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ

و ما با موسی، سی شب وعده گذاشتیم؛ سپس آن را با ده شب (دیگر) تکمیل نمودیم؛ به این ترتیب، میعاد پروردگارش (با او)، چهل شب تمام شد. و موسی به برادرش هارون گفت: «جانشین من در میان قومم باش. و (آنها) را اصلاح کن! و از روش مفسدان، پیروی منما!»

دانلود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *