🌸🌸🌸🌸🌸🌸 آیه و ترجمه بسم الله الرحمن الرحیم تبت یدا اءبى لهب و تب (۱) ما اءغنى عنه ماله و ما کسب (۲) سیصلى نارا ذات لهب (۳) و امراءته حماله الحطب (۴) فى جیدها حبل من مسد (۵) ☘️☘️☘️☘️☘️☘️ ترجمه : بنام خداوند بخشنده مهربان ۱ – بریده باد هر دو دست ابولهب (و مرگ بر او باد). ۲ – هرگز مال و ثروت او و آنچه را به دست آورد به حالش سودى نبخشید. ۳ – و به زودى وارد آتشى مى شود که داراى شعله فروزان است . ۴ – و همچنین همسرش در حالى که هیزم به دوش مى کشد، ۵ – و در گردنش طنابى از لیف خرما است ! 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 📖تفسیر: بریده باد دست ابولهب ! هـمـانـگـونـه کـه در شاءن نزول سوره گفتیم این سوره در حقیقت پاسخى است به سخنان زشـت (ابـولهـب ) عـمـوى پـیـغـمـبـر اکـرم (صـلى الله عـلیـه و آله و سـلم ) و فـرزنـد عـبـدالمـطـلب کـه از دشـمنان سرسخت اسلام بود و به هنگام شنیدن دعوت آشکار و عمومى پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) و انذار او نسبت به عذاب الهى گفت : زیان و هلاکت بر تو باد، آیا براى همین حرفها ما را فرا خواندى ؟! قرآن مجید در پاسخ این مرد بـد زبـان مـى فرماید: بریده باد هر دو دست ابولهب ، یا مرگ و خسران بر او باد (تبت یدا ابى لهب و تب ). (تب ) و (تباب ) (بر وزن خراب ) به گفته راغب در مفردات به معنى زیان مستمر و مـداوم اسـت ، ولى طـبرسى در مجمع البیان مى گوید: به معنى زیانى است که منتهى به هلاکت مى شود. بـعـضـى از اربـاب لغـت نـیز آن را به معنى قطع کردن تفسیر کرده اند، و این شاید به خـاطـر آن است که زیان مستمر و منتهى به هلاکت طبعا سبب قطع و بریدگى مى شود، و از مجموع این معانى همان استفاده مى شود که در معنى آیه گفته ایم . البته این هلاکت و خسران مى تواند جنبه دنیوى داشته باشد، یا معنوى و اخروى ، و یا هر دو. در ایـنـجـا ایـن سـؤ ال پـیـش مـى آید که چگونه قرآن مجید بر خلاف روش و سیره خود در اینجا نام شخصى را برده ، و با این شدت او را مورد حمله قرار داده است ؟! ولى بـا روشـن شـدن مـوضـع ابـولهـب پـاسـخ ایـن سـؤ ال نیز روشن مى شود. نـام او عبد العزى (بنده بت عزى ) و کنیه او ابولهب بود، انتخاب این کنیه براى او شاید از این جهت بوده که صورتى سرخ و برافروخته داشت ، چون لهب در لغت به معنى شعله آتش است . او و همسرش ام جمیل که خواهر ابوسفیان بود از سختترین و بدزبان ترین دشمنان پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) بودند. در روایـتـى آمـده اسـت که شخصى بنام (طارق محاربى ) مى گوید: من در بازار (ذى المجاز) بودم (ذى المجاز نزدیک عرفات در فاصله کمى از مکه است ) ناگهان جوانى را دیـدم کـه صـدا مى زند: (اى مردم ! بگوئید: لا اله الا الله تا رستگار شوید)، و مردى را پـشـت سـر او دیـدم کـه بـا سـنـگ بـه پـشـت پـاى او مى زند به گونه اى که خون از پاهایش جارى بود، و فریاد مى زد: اى مردم ! این دروغگو است ، او را تصدیق نکنید! من سؤ ال کردم این جوان کیست ؟ گفتند: (محمد) است که گمان مى کند پیامبر مى باشد، و این پیرمرد عمویش ابولهب است که او را دروغگو مى داند. در خـبـر دیـگـرى آمـده اسـت کـه ربـیـعـه بـن عـبـاد مـى گـویـد: مـن بـا پـدرم بـودم رسـول الله (صـلى الله عـلیـه و آله و سـلم ) را دیـدم کـه بـه سـراغ قـبـائل عـرب مـى رفـت ، و هـر کـدام را صـدا مـى زد و مـى گـفـت : مـن رسـول خـدا بـه سـوى شـمـا هستم ، جز خداى یگانه را نپرستید، و چیزى را همتاى او قرار ندهید… هـنـگـامى که او از سخنش فارغ مى شد مرد احول خوش صورتى که پشت سرش بود صدا مى زد: (اى قبیله فلان ! این مرد مى خواهد که شما بت لات و عزى ، و هم پیمانهاى خود را از جن رها کنید ، و به سراغ بدعت و ضلالت او بـرویـد، بـه سـخـنـانـش گـوش فـرا نـدهـیـد، و از او پـیـروى نـکـنـیـد)! مـن سـؤ ال کردم او کیست ؟ گفتند: عمویش ابولهب است . 💠💠نکته ها : ۱ – باز هم نشانه دیگرى از اعجاز قرآن مى دانیم این آیات در مکه نازل شد، و قرآن با قاطعیت خبر داد که ابولهب و هـمـسرش در آتش دوزخ خواهند بود، یعنى هرگز ایمان نمى آورند، و سرانجام چنین شد، بسیارى از مشرکان مکه واقعا ایمان آوردند، و بعضى ظاهرا، اما از کسانى که نه در واقع و نه در ظاهر ایمان نیاوردند این دو نفر بودند، و این یکى از اخبار غیبى قرآن مجید است ، و قـرآن از ایـنگونه اخبار در آیات دیگر نیز دارد که فصلى را در اعجاز قرآن تحت عنوان خـبـرهـاى غـیـبـى قـرآن بـه خـود اخـتـصـاص داده ، و مـا در ذیل هر یک از این آیات بحث مناسب را داشته ایم . ۲ – پاسخ به یک سؤ ال در ایـنجا سؤ الى مطرح است و آن اینکه با این پیشگوئى قرآن مجید دیگر ممکن نبوده است ابولهب و همسرش ایمان بیاورند، و الا این خبر کذب و دروغ مى شد. این سؤ ال مانند سؤ ال معروفى است که درباره مساءله علم خدا در بحث جبر مطرح شده ، و آن ایـنـکـه مـى دانـیم خداوندى که از ازل عالم به همه چیز بوده ، معصیت گنهکاران و اطاعت مـطـیـعـان را نـیـز مـى دانـسـتـه اسـت ، بـنـا بـر ایـن اگـر گـنـهـکـار گـنـاه نـکـنـد عـلم خدا جـهـل شـود! پـاسـخ این سؤ ال را دانشمندان و فلاسفه اسلامى از قدیم داده اند و آن اینکه خـداونـد مـى داند که هر کس با استفاده از اختیار و آزادیش چه کارى را انجام مى دهد، مثلا در آیـات مـورد بـحـث خـداونـد از آغـاز مـى دانـسـتـه اسـت کـه ابـولهـب و هـمـسـرش بـا میل و اراده خود هرگز ایمان نمى آورند نه از طریق اجبار و الزام . و بـه تـعـبـیر دیگر عنصر آزادى اراده و اختیار نیز جزء معلوم خداوند بوده ، او مى دانسته است که بندگان با صفت اختیار، و با اراده خویش چه عملى را انجام مى دهند. مسلما چنین علمى ، و خبر دادن از چنان آینده اى تاءکیدى است بر مساءله اختیار، نه دلیلى بر اجبار (دقت کنید). ۳ – همیشه نزدیکان بى بصر دورند! ایـن سـوره بـار دیـگـر ایـن حـقـیـقت را تاءکید مى کند که خویشاوندى در صورتى که با پیوند مکتبى همراه نباشد کمترین ارزشى ندارد، و مردان خدا در برابر منحرفان و جباران و گردنکشان هیچگونه انعطافى نشان نمى دادند هر چند نزدیکترین بستگان آنها بودند. بـا اینکه ابولهب عموى پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) بود و از نزدیکترین نـزدیـکـانـش مـحـسوب مى شد وقتى خط مکتبى و اعتقادى و عملى خود را از او جدا کرد همچون سـایر منحرفان و گمراهان زیر شدیدترین رگبارهاى توبیخ و سرزنش قرار گرفت ، و به عکس افراد دور افتاده اى بودند که نه تنها از بستگان پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سـلم ) مـحـسـوب نـمـى شـدنـد، بـلکـه از نـژاد او و اهـل زبـان او هـم نـبودند، ولى بر اثر پیوند فکرى و اعتقادى و عملى آنقدر نزدیک شدند که طبق حدیث معروف سلمان منا اهل البیت : (سلمان از خانواده ما است ) گوئى جزء خاندان پیغمبر شدند. درسـت اسـت کـه آیـات این سوره تنها از ابولهب و همسرش سخن مى گوید، ولى پیدا است کـه آنـهـا را به خاطر صفاتشان اینچنین مورد نکوهش قرار مى دهد، بنا بر این هر فرد یا گروهى داراى همان اوصاف باشند سرنوشتى شبیه آنها دارند. خداوندا! قلب ما را از هر گونه لجاجت و عناد پاک کن . پـروردگـارا! مـا هـمـه از عـاقـبـت کـار بـیـمـنـاکـیـم ، تـو مـا را امـنـیـت و آرامـش بـخـش و اجعل عاقبه امرنا خیرا. بـار الهـا! مـا مـى دانـیـم در آن دادگـاه بـزرگ نـه مال و ثروت و نه رابطه خویشاوندى سودى نمى بخشد تنها لطف تو کارساز است ما را مشمول الطاف فرما. آمین یا رب العالمین 💠💠💠💠💠💠
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 در خبر دیگرى مى خوانیم : هر زمان گروهى از اعراب خارج مکه وارد آن شهر مى شدند به سـراغ ابولهب مى رفتند، به خاطر خویشاوندیش نسبت به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) و سن و سال بالاى او، و از رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) تحقیق مى نمودند، او مى گفت : محمد مرد ساحرى است ، آنها نیز بى آنکه پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سـلم ) را مـلاقـات کـنـند بازمى گشتند، در این هنگام گروهى آمدند و گفتند: ما از مکه بـازنـمـى گـردیـم تـا او را بـبـیـنـیـم ، ابـولهـب گـفـت : مـا پـیـوسـتـه مشغول مداواى جنون او هستیم ! مرگ بر او باد!. از ایـن روایـات بـه خـوبى استفاده مى شود که او در بسیارى از مواقع همچون سایه به دنـبـال پـیـغـمـبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) بود، و از هیچ کارشکنى فروگذار نمى کـرد، مـخـصوصا زبانى زشت و آلوده داشت ، و تعبیرات رکیک و زننده مى کرد، و شاید از ایـن نـظـر سـرآمـد تـمام دشمنان پیغمبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) محسوب مى شـد، و بـه هـمـیـن جـهـت آیـات مـورد بـحـث بـا ایـن صـراحـت و خـشـونـت او و هـمـسـرش ام جمیل را به باد انتقاد مى گیرد. او تنها کسى بود که پیمان حمایت بنى هاشم را از پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) امضاء نکرد، و در صف دشمنان او قرار گرفت ، و در پیمانهاى دشمنان شرکت نمود. با توجه به این حقایق دلیل وضع استثنائى این سوره روشن مى شود. سـپـس مـى افـزایـد: هـرگـز مـال و ثـروت او و آنـچـه را بـه دسـت آورده ، بـه حال او سودى نبخشیده ، و عذاب الهى را از او بازنمى دارد (ما اغنى عنه ماله و ما کسب ). از ایـن تـعـبـیـر اسـتـفـاده مـى شـود کـه او مـرد ثـروتـمـنـد مـغـرورى بـود کـه بـر اموال و ثروت خود در کوششهاى ضد اسلامیش تکیه مى کرد. در آیـه بـعـد مـى افزاید: به زودى وارد آتشى مى شود که داراى شعله برافروخته است (سیصلى نارا ذات لهب ). اگـر نـام او (ابـولهـب ) بـود، آتـش عـذاب او نـیـز ابـولهـب است و شعله هاى عظیم دارد (توجه داشته باشید لهب در اینجا به صورت نکره و دلالت بر عظمت آن شعله مى کند). نـه تـنـهـا (ابـولهـب ) کـه هـیـچـیـک از کـافـران و بـدکـاران امـوال و ثـروت و مـوقعیت اجتماعیشان آنها را از آتش دوزخ و عذاب الهى رهائى نمى بخشد، چـنـانـکـه در آیـه ۸۸ و ۸۹ سـوره شـعـراء مـى خـوانـیـم : یـوم لا یـنـفـع مـال و لا بـنـون الا مـن اتـى الله بـقـلب سـلیـم : قـیـامـت روزى اسـت کـه نـه امـوال و نـه فرزندان ، هیچکدام سودى به حال انسان ندارد، مگر آن کس که با قلب سالم (روحى با ایمان و با تقوى ) در محضر پروردگار حاضر شود. مـسـلمـا مـنـظـور از آیـه (سـیـصـلى نـارا ذات لهـب ) آتـش دوزخ اسـت ، ولى بـعـضـى احتمال داده اند که آتش دنیا را نیز شامل شود. در روایات آمده است که بعد از جنگ (بدر) و شکست سختى که نصیب مشرکان قریش شد، ابولهب که شخصا در میدان جنگ شرکت نکرده بود پس از بازگشت ابوسفیان ماجرا را از او پرسید. ابـوسـفیان چگونگى شکست و درهم کوبیده شدن لشگر قریش را براى او شرح داد، سپس افـزود: بـه خـدا سـوگـنـد مـا در این جنگ سوارانى را دیدیم در میان آسمان و زمین که به یارى محمد آمده بودند! در اینجا (ابورافع ) یکى از غلامان عباس مى گوید: من در آنجا نشسته بودم ، دستم را بلند کردم و گفتم : آنها فرشتگان آسمان بودند. ابولهب سخت برآشفت و سیلى محکمى بر صورت من زد، و مرا بلند کرده بر زمین کوبید، و از سـوز دل خـود پـیـوسـتـه مـرا کـتـک مـى زد، در ایـنـجـا هـمـسـر عـبـاس (ام الفـضـل ) حـاضـر بود چوبى برداشت و محکم بر سر ابولهب کوبید، و گفت : این مرد ضعیف را تنها گیر آورده اى ! سـر ابـولهـب شـکـسـت و خـون جـارى شـد، و بـعد از هفت روز بدنش عفونت کرد و دانه هائى همچون (طاعون ) بر پوست تنش ظاهر شد، و با همان بیمارى از دنیا رفت . عـفـونـت بـدن او بـه حـدى بـود کـه جـمـعیت جراءت نمى کردند نزدیک او شوند، او را به بـیـرون مـکـه بـردنـد، و از دور آب بـر او ریختند، و سپس سنگ بر او پرتاب کردند تا بدنش زیر سنگ و خاک پنهان شد!. در آیـه بـعـد بـه وضـع همسرش (ام جمیل ) پرداخته ، مى فرماید: (همسر او نیز وارد آتش سوزان جهنم مى شود، در حالى که هیزم به دوش مى کشد) (و امراءته حماله الحطب ). و در حـالى کـه در گـردنـش طـنـاب یـا گـردنـبـنـدى از لیـف خـرمـا اسـت ! (فـى جـیـدهـا حبل من مسد). در ایـنـکـه هـمسر ابولهب که خواهر (ابوسفیان ) و عمه (معاویه ) بود در عداوتها و کارشکنیهاى شوهرش بر ضد اسلام شرکت داشت حرفى نیست ، اما در اینکه قرآن چرا او را حـمـاله الحـطـب (زنى که هیزم بر دوش مى کشد) توصیف کرده تفسیرهاى متعددى ذکر کرده انـد: بـعـضـى گـفته اند این به خاطر آن است که بوته هاى خار را بر دوش مى کشید، و بر سر راه پیغمبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى ریخت تا پاهاى مبارکش آزرده شود. و بـعـضـى گـفـتـه انـد ایـن تعبیر کنایه از سخن چینى و نمامى او است ، همانگونه که در ادبیات فارسى نیز همین تعبیر در مورد سخن چینى آمده است که مى گویند: میان دو کس جنگ چـون آتـش اسـت سـخـن چـیـن بـدبـخـت هـیـزمـکـش اسـت ! بـعـضـى نـیـز آن را کنایه از شدت بـخـل او مـى دانـنـد کـه بـا آن هـمـه ثـروت حـاضـر نبود کمکى به نیازمندان کند به همین دلیل تشبیه به هیزمکش فقیر شده است . بعضى نیز مى گویند او در قیامت بار گناهان گروه زیادى را بر دوش مى کشد. از میان این معانى معنى اول از همه مناسب تر است ، هر چند جمع میان آنها نیز بعید نیست . جید (بر وزن دید) به معنى گردن است ، و جمع آن (اجیاد) مى باشد، بعضى از ارباب لغـت مـعـتـقدند که جید و (عنق ) و(رقبه ) هر سه معنى مشابهى دارند، با این تفاوت کـه (جـیـد) بـه قـسـمت بالاى سینه گفته مى شود، و (عنق ) به پشت گردن یا همه گردن و (رقبه ) به گردن گفته مى شود، و گاه به یک انسان نیز مى گویند مانند (فک رقبه ) یعنى آزاد کردن انسان . (مسد) (بر وزن حسد) به معنى طنابى است که از الیاف بافته شده . بـعـضـى گـفـتـه انـد (مـسـد) طنابى است که در جهنم بر گردن او مى نهند که خشونت الیـاف را دارد، و حـرارت آتـش و سـنـگـینى آهن را! بعضى نیز گفته اند از آنجا که زنان اشـرافـى شـخصیت خود را در زینت آلات مخصوصا گردن بندهاى پر قیمت میدانند، خداوند در قـیـامـت بـراى تـحقیر این زن خودخواه اشرافى گردنبندى از لیف خرما در گردن او مى افکند و یا اصلا کنایه از تحقیر او است . بـعـضـى نـیـز گـفـتـه انـد عـلت ایـن تـعـبـیـر آن اسـت کـه ام جـمـیـل گـردنـبـنـد جـواهـر نشان پر قیمتى داشت ، و سوگند یاد کرده بود که آن را در راه دشمنى پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) خرج کند، لذا به کیفر این کار خداوند چنین عذابى را براى او مقرر داشته . 💠💠💠💠💠💠