برخی از کرامات سید الساجدین علیه السلام

امام سجاد علیه السلام

پنجم ماه شعبان سال 38 هجری قمری است، به گمانم روزه گرفته بود آن هم روزه‌ی مستحبی، برق شادی و سرور را می‌توان از چشمانش خواند، آخر او پدر شده بود، پدِر علی دیگر، به عشق پدر و امامش قصد داشت نام تمامی پسرانش را علی بگذارد. حسین (ع) را می‌گویم در تولد فرزند دلبندش علی، که قرار بود امام پس از او باشد. فرزندی که به سید الساجدین ، امام العارفین و زین العابدین معروف می‌شود و پس از واقعه دردناک کربلا با خطبه ها و سخنان گهر بارش اسلام ناب را زنده نگاه می‌دارد …

امام سجاد علیه السلام چهارمین امام و پیشوای بر حق بعد از حضرت محمد (ص) است، نامش علی است و به سبب عبادت بسیار به سید الساجدین و زین العابدین شهرت دارد، پدر او سید و سالار شهیدان امام حسین (ع) و مادر بزرگوارشان شهربانو دختر یزد گرد، پسر شهریار ایران می‌باشد. ایشان در دوران زندگی پر برکت و پر فراز و نشیب خویش، ولایت و امامت سه امام قبل را از خود را درک نموده است.

 

امامت سید الساجدین حضرت زین العابدین (ع) پس از شهادت امام حسین (ع) در روز عاشورا آغاز شد و به مدت 34 سال ادامه پیدا کرد. دوران امامت ایشان که از ادوار تلخ و بسیار سیاه تاریخ اسلام است با حکومت پنج نفر از امویان همراه بود.

ایشان از لحاظ علمی جایگاه والایی داشتند و در دوران امامت خویش شاگردان بسیاری را تربیت نموده و ادعیه و احادیث ارزشمند بسیاری از خود بر جای گذاشتند که صحیفه‌ی سجادیه را می‌توان یکی از معروف‌ترین آنها دانست.

فضائل و خصائل بسیاری نظیر علم لدنی، عبادت بسیار، تواضع، سیادت و کمک به نیازمندان برای ایشان گفته شده و کرامات بسیاری از آن امام همام علیه السلام روایت گردیده است که با خواندن آن ها می‌توان به شمه‌ای از بزرگی و عظمت ایشان دست پیدا کرد، به همین منظور در این نوشتار و به سبب فرارسیدن روز میلاد پر خیر و برکتشان بر آن شدیم تا به بیان برخی از رخدادها و کرامات نقل شده از ایشان بپردازیم.

سید الساجدین
سید الساجدین
  • سخن گفتن امام سجاد (ع) با آهو

امام محمد باقر (ع) از حضرت زین العابدین (ع) روایت می‌کند که پدرم با گروهی از خویشان و اصحاب به باغی رفتند. ایشان امر کردند تا سفره‌ای برای خوردن غذا پهن شود. پس هنگامی که می‌خواستند مشغول غذا خوردن شوند ناگهان آهویی از سوی صحرا ناله کنان به پدرم نزدیک می‌شود. افرادی که در آن‌جا حضور داشتند از ایشان سوال کردند: ای فرزند پیامبر خدا، آهو چه می‌گوید؟ پدرم در پاسخ به آنان فرمود: آهو می‌گوید سه روز است که غذایی نخورده، به او دست نزنید تا به او بگویم که با ما غذا بخورد. آنان پذیرفتند. پدرم آهو را صدا زد، آهو به خوردن مشغول شد که یکی از اصحاب برخلاف سخن ایشان عمل کرد و دست بر پشت آهو گذاشت که باعث شد آهو از آن‌جا بگریزد. پدرم با دیدن این اتفاق فرمود مگر من نگفته بودم که به او دست نزنید؟! مرد در پاسخ به حضرت سوگند خورد که قصد و نیت بدی نداشته است. پس پدرم به آهو گفت که برگردد و کسی با او کاری نخواهد داشت. آهو برگشت و دوباره خوردن را از سر گرفت تا آن‌جا که سیر گشت و صدایی کرد و از آن‌جا دور شد. یاران و خویشان از پدر پرسیدند که آهو این بار چه گفت؟ حضرت فرمودند که آهو برای شما دعا فرمود [1].

سخن گفتن سید الساجدین با آهوها
سخن گفتن سید الساجدین با آهوها
  • سعادت خدمت به زائران خانه خدا

کاروانی از مسلمانان می‌خواستند به مکه مشرف شوند، آنان در میانه راه به مدینه رسیدند، پس چند روزی را در آن‌جا توقف نموده و به سوی مکه رهسپار شدند.

میان مدینه و مکه منزلگاه‌هایی برای استراحت وجود داشت، آنان به منزلگاهی رسیدند و در آنجا توقف کردند، کاروانیان با مردی رو به رو شدند که آن را می‌شناختند، پس به صحبت با او مشغول شدند، آن مرد همانطور که مشغول هم صحبتی با آنان بود، متوجه شد که مردی در میان آن‌هاست که چهره‌اش به صالحین می‌خورد و مشغول خدمت و رسیدگی به امور کاروانیان است. او را شناخت، پس با تعجب بسیار رو به افراد کاروان کرد و گفت: آیا این فرد را می‌شناسید؟ گفتند: نه او را نمی‌شناسیم، این شخص از مدینه با ما همراه شد، او فرد پرهیزکاری است و اگر چه ما از او نخواسته‌ایم که در کارها یاریمان کند اما او همواره به کارهای ما رسیدگی می‌کند. آن شخص گفت: درست است اگر که او را می‌شناختید هیچ‌گاه به خود این اجازه را نمی‌دادید که او به مانند خادمی به کارهایتان رسیدگی نماید.

آنان گفتند مگر این مرد کیست؟ در جوابشان گفت: او علی بن حسین علیه السلام است.

آنان زمانی که این سخن را شنیدند برای عرض معذرت و دست بوسی به نزد حضرت رفتند و گفتند که چرا این کار را کردید؟! احتمال می رفت کسی بدون آنکه قصدی داشته باشد جسارتی به شما کند و گناهی مرتکب گردد.

سید الساجدین حضرت سجاد فرمودند: من از عمد کاروان شما را برای سفر انتخاب نمودم چون که شما من را نمی‌شناختید. گاهی اوقات با افرادی همراه می شوم که من را می‌شناسند و به خاطر پیامبر اکرم (ص) با من با مهربانی رفتار می کنند و مانع از این می‌شوند که من کارهای خویش را انجام داده یا به دیگران کمک نمایم، به همین دلیل همواره مایل هستم همسفرانی را انتخاب کنم که من را نمی شناسند. ‌[2]

  • شفاعت نمودن امام سجاد (ع) از دوست‌دار خویش

شخصی از یاران امام سجاد (ع) روایت می‌کند که جنگی بین مسلمانان و رومی‌ها در گرفت که در آن من دوست و برادر ایمانی خود را از دست دادم و این اتفاق باعث شد من همیشه حسرت این را بخورم که چرا همراه او نبوده‌ام تا من نیز به مقام والای شهادت دست پیدا کنم.

در شبی از شب‌ها خواب او را دیدم و در عالم رویا از او سوال کردم که پروردگار خود را چگونه یافتی؟ و با تو در آن دنیا چگونه رفتار شد؟ دوستم این‌گونه پاسخ داد که خداوند به دلیل مشارکت در نبرد با دشمنان اسلام، من را مورد عفو و بخشش قرار داد و گناهانم را بخشید. همچنین به سبب علاقه و محبتی که به پیامبر (ص) و اهل بیت ایشان داشتم مورد شقاعت امام سجاد (ع) که امام زمان من است قرار گرفتم و در بهشت جایگاه خوبی نصیبم شد.

امام سجاد علیه السلام
امام سجاد علیه السلام

آن شخص در ادامه می‌گوید که در همان عالم رویا به او گفتم که من افسوس زیادی می‌خورم که چرا همراهت نبودم و شهادت در راه خدا نصیبم نشده است و او در جوابم گفت که تو در نزد خداوند از جایگاه و مقام والایی برخوردار خواهی بود. آن شخص می‌گوید: سوال کردم چطور ممکن است؟ من کار نیک و شایسته‌ای انجام نداده‌ام!! دوستم در پاسخ گفت: تو در هر جمعه حداقل یک بار امام زمانمان، حضرت زین العابدین (ع) را ملاقات می‌کنی، به سیمای او نگاه کرده و بر محمد و خاندان او درود می‌فرستی، به نقل کردن سخنان امام سجاد (ع) می‌پردازی‌ همچنین به امر به معروف و نهی از منکر مشغول هستی، خداوند تو را در پناه خویش از شر معاندین و کینه ورزان حفظ نماید.

آن فرد می‌گوید: در همین هنگام از خواب بیدار شده و به آن خواب بهایی ندادم پس دوباره خوابیدم که برای بار دوم همان دوست ایمانی خود را مشاهده کردم که به من می‌گفت آیا در آنچه که به تو گفته ام، دچار تردید هستی؟ و در ادامه گفت مراقب باش که دچار شک و شبهه نشوی و به آنچه که شنیده‌ای یقین داشته باش و این سخن را  با کسی بازگو نکن و برای آن‌که یقین تو بیشتر گردد امام سجاد (ع) تو را به آنچه که گفته‌ام با خبر خواهد ساخت.

آن شخص نقل می‌کند: زمانی که از خواب بیدار شدم وقت نماز صبح بود، پس نمازم را خواندم ناگهان شخصی به نزد من آمد و گفت که من از سوی امام سجاد (ع) آمده‌ام ایشان با شما کار دارد، زودتر به نزد حضرت بیا.

پس من به سرعت از جای خود بلند شده و به سمت خانه امام رفتم، همین که به نزدشان رسیدم فرمودند: ای زُهری دیشب در عالم رویا برادر ایمانی تو به خوابت آمده و با تو این‌گونه سخن گفت (تمامی مکالمه‌های ما را بیان فرمودند)، سپس افزودند: آگاه باش آنچه را که به تو گفته تماما درست است و به تمامی آنها یقین داشته باش ‌[3].

منابع:

[1] بحار الانوار، 46/30، ح 23

[2] بحار الانوار، ج 11، چاپ کمپانی،  ج11، ص 21

[3] الثاقب فی المناقب، ص 362، ح 301

معراج النبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *